موضوع: امام جواد علیهالسلام و امامت در کودکی تاریخ پخش: 07/09/87 بسم الله الرحمن الرحیم الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی بینندگان عزیز بحث را در آستانهی شهادت امام جواد، امام نهم میشنوید. امام جواد در میان امامانی که شهید شدند، از همه جوانتر بودند، و در کودکی به امامت رسیدند. اصولاً امامت و نبوت، با ارادهی خداوند و انتخاب خداست. موضوع بحث: امام جواد (ع). دربارهی امام جواد میگویند: چطور امام در کودکی به امامت رسید؟ جوابش: از نظر عقلی چون لطف خدا به کسی، این شرط نیست برای اینکه طرف سنش چقدر باشد. مثل ریختن عسل در ظرف است. شما اگر گفتند: عسلی در ظرف بریز، حالا چه در ظرف بزرگ، چه در ظرف کوچک! پولی را میخواهی جایی بگذاری. میتوانی این پول را در یک طاقچهی کوچک بگذاری. میتوانی این پول را در یک طاقچهی بزرگ بگذاری. 1- آگاهی خداوند از ظرفیت انسانها برای رسالت و امامت قرآن یک آیه دارد، میفرماید: «الله» (خداوند) «اعلم» یعنی بهتر میداند. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه» (انعام/124) آیهی قرآن است. خدا بهتر میداند رسالت خودش را کجا قرار دهد. الآن در اتاقی بودیم. کسی برای مسئلهای استخاره کرد، آیه این آمد. بعضیها میگفتند: «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن» «لَوْ لا» یعنی چرا؟«نزل» چرا نازل نشد؟ «هذا القرآن» چرا قرآن «عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ» (زخرف/31) چرا این قرآن به دو تا آدم متشخص نازل نشد؟ چرا به این نازل شد؟ فضولی میکردند. فضولیهای قرآن را بگویم. در کار خدا نباید فضولی کرد. «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن» چرا این قرآن نازل نشد؟ «عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ» بر یکی، «عَلى رَجُلٍ» بر یک مردی که «الْقَرْیَتَیْنِ» ظاهراً طائف باشد. چرا قرآن بر این نازل نشد؟گاهی وقتها میگفتند: تو پیغمبر هستی؟ این! «أَ هذَا» (خنده بلند حضار) «أهذَا الَّذی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً» (فرقان/41) آیا این است آن کسی که خدا، رسول مبعوثش کرده است؟ آن کسی که میگویید: خدا او را پیغمبر کرده است این است؟ یتیم! فقیر! برای چه؟ برادرها و خواهرها! گاهی یک رادیو کوچک ده موج را میگیرد، یک رادیو بزرگ موج دو کیلومتری را نمیگیرد. گاهی انسان با یک قلم کوچک مطالب خیر و خوبی مینویسد. گاهی ممکن است با قلم بزرگ چرند و پرند بنویسد. گاهی ممکن است یک بچه حرف حسابی بزند. گاهی ممکن است پدربزرگ او دری وری بگوید. گاهی ممکن است یک کیسهی بزرگ هیچ چیز داخلش نباشد. گاهی ممکن است در یک کیسهی کوچک چک میلیونی باشد. این چه سوالی است که شما امامت را کیلویی حساب میکنید؟ که امام جواد بچه است! حضرت مهدی (ع) هم بچه است. حضرت سلیمان هم ما داشتیم. قرآن بخوانم. حضرت عیسی در گهواره گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتاب» (مریم/30) من بندهی خدا هستم. خدا من را مبعوث کرده است. یکبار یک کسی نزد امام آمد، گفت: میشود تو این همه سواد داشته باشی؟ گفت: اگر خدا اراده کند، علم را حتی در یک پرنده هم میتواند قرار بدهد. تا چه رسد به انسان! الآن این cdهایی که آمده، من تمام سی سال مطالعهای که در تلویزیون داشتم، آنچه در تلویزیون مطالعه داشتم، همه یادداشتهایم را چند کیلو یادداشت است. همه را تایپ کردند. حروف چینی کردند. مستند سازی کردند، همه در یک cd. حالا این که چیزی نیست. ممکن است صد سال مطالعه، ممکن است 50 هزار جلد کتاب در یک cd باشد. دیگر الآن که cd پیدا شده که 50 هزار جلد کتاب در یک cd است، دیگر الآن در زمان ما نباید شک کنیم مگر میشود بچه به امامت برسد؟ این هواپیما که در فرودگاه مینشیند، جلوی آن یک ماشین کوچک میرود، این هواپیمای بزرگ عقب آن ماشین کوچک میرود. این مسئلهی محالی نیست. 2- خاطراتی از یک نوجوان ایرانی حافظ قرآن یک وقت این آقای محمد حسین طباطبایی، پنج، شش سالش بود. مکه آمده بود، چند آیت الله دور او نشستند. حالا نمیخواهم اسم آیتاللهها را نمیبرم. چند تا حجة الاسلام، چند نفر هم دکتر و مهندس! این بچه پنج، شش ساله بود. حالا الحمدلله رشید و جوان است. یک بچهی پنج، شش ساله بود. هرچه گفتیم با قرآن جواب میداد. من کسی را سراغ داشتم که از نظر درجهی سپاه، سرتیپ است. از نظر اسارت حدود 7 سال اسیر بوده است. از نظر دانشگاه فوق لیسانس است. از نظر حوزه ده، دوازده سال درسهای حوزه را خوانده است. کل قرآن را هم حفظ است. خیلی راحت انگلیسی حرف میزند. خیلی راحت عربی حرف میزند. این آقایی که حافظ کل قرآن بود، ایشان را که دید، امد گفت: آقای قرائتی خودم را باختم. از کشورهای دیگر در بعثه مقام معظم رهبری در مکه آمدند، میگفتند: هذا مهدی! این حضرت مهدی است؟ نه بابا این محمد حسین طباطبایی است. حالا برخوردهای خودم را برایتان بگویم. من با محمد حسین طباطبایی یک گفت و گویی داشتم، برایتان بگویم. خیلی شیرین است. زیادی گوش بدهید. به او گفتم که: محمد حسین طباطبایی من تو را دوست دارم. تا به او گفتم: من تو را دوست دارم، گفت: «سَنَنْظُر» آیهی قرآن است. یعنی باید نگاه کنیم، دقت کنیم. «أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبین» (نمل/27) باید دقت کنیم راست میگوید، یا دروغ. به او گفتم که: پیراهن عربی پوشیدی، پیراهن عربی را بیشتر دوست داری، یا پیراهن ایرانی؟ گفت: «وَ لِباسُ التَّقْوى» عربی را قرآن خواند. «وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر» (اعراف/26) لباس تقوی بهتر است. کار به عرب و عجم ندارد. به او گفتم: میآیی پسر من شوی؟ ایشان فوری آیه فرمود. فرمود: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/3) من برای همان هستم که مرا زاییده است. نمیتوانم پسر تو شوم. گفتم: پدرت تا به حال تو را دعوا کرده است؟ گفتم چه جواب میدهد؟ تا گفتم: پدرت تا به حال تو را دعوا کرده است؟ گفت: «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون» (شوری/37) آیهی قرآن است. مومن وقتی غضب میکند خودش را نگه میدارد. یعنی پدرم غیض میکند اما خودش را... از خاندان سلطنتی یک اسباب بازی برایش آوردند. از این ماشینهای بزرگ! گفتند: از این اسباب بازی خوشت آمد؟ آیهی قرآن است. گفت: «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما با این هدیهها «فرح» شادی میکنید. دل شما با این اسباب بازیها خوش است. «فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُم» (نمل/36) آنچه که خدا به من داده است، بهتر از این اسباب بازیها است. گفتند: این از خاندان فلانی است. بند به فلانی، بند به فلانی، از خاندان سلطنتی است. فوری یک آیه قرآن آورد. «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها» (نمل/34) هرچه فساد است زیر سر این دانه درشتها است. یک ساعت، یکی از آقایان یک آیهی قرآن خواند. یک «واو» را مثلاً به جای «و ان الله» گفت: «فان الله» میخواست ببیند میفهمد یا نه؟ یک آیه را یک کلمهاش را جا به جا کرد. که ما آن خواص را هم نفهمیدیم. ولی آن خودش که میخواست امتحان کند او فهمید. گفت: من یک «واو» و «ف» را جابه جا میکنم، ببینم میفهمد یا نه؟ فوری وقتی جا به جا کردند گفت: «یُریدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّه» (فتح/15) یعنی اینها میخواهند کلام خدا را تحریف کنند. یعنی قاطی میکنیم. دو سه ساعت اشک ما را درآورد. بابا! خدا میخواهد. چانه نزن. گاهی یک درخت کوچک 5 گونی میوه میدهد. یک درخت چنار اندازه یک منار، یک مشت هم میوه نمیدهد. گاهی یک برگ زرد در یک حوض میافتد، کشتی 50 مورچه میشود. کنار حوض چناری اندازهی یک منار است یک مورچه را هم نجات نمیدهد. گاهی یک تار عنکبوت یک پیغمبر را در غار حفظ میکند. چه کار دارید؟ فضولی موقوف! «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن» توجه کنید. این بحث را شب شهادت امام جواد گوش میدهید. موضوع این است که بعضیها میگفتند: چطور میشود این امام شود؟ آقا گاهی یک امضای کوچک به یک سند چند میلیاردی ارزش میدهد. و گاهی یک امضای دو متر در دو متر هیچ خاصیتی ندارد. باید دید امضا از چه کسی است؟ نگاه به کوچکی امضا نکن. علی اصغر (ع) طفل شش ماهه بود. اما همین بچهی شش ماه به کربلا وجهه داد. اگر علی اصغر نبود، ممکن بود تاریخ بگوید: بله، امام حسین میخواست حکومت کند، یزید هم میخواست حکومت کند، دو نفر رقیب بودند، دعوا کردند. یکی، یکی را کشت. میگویند: ببین! بر فرض هر دو میخواستند حکومت کنند، یکی، یکی را کشت. علی اصغر چه گناهی داشت؟ یعنی گاهی یک بچه کوچک است، اما سند مظلومیت میشود. گاهی هزار تا پیراهن سالم یوسف را نجات نمیدهد. اما یک پیراهن یوسف که از پشت پاره میشود سند مظلومیت یوسف و توطئهی زلیخا است. ببینید! بنابراین آن مربوط به این است که طرف دلش بخواهد یا نخواهد. 3- درک و فهم، تابع سنّ و سواد نیست آدم هست کوچک است سر کلاس مینشیند، چون دل میدهد حرف را یاد میگیرد. کنار او هم آدم هست که بیست کیلو هم سنگینتر است، چون بازیگوش است، یاد نمیگیرد. فهمیدن کیلویی نیست. متری نیست. گفتم، گاهی رادیوی کوچک ده موج را میگیرد. رادیو اندازهی بشکه موج تهران را هم نمیتواند بگیرد. پس یکی از مسائلی که راجع به حضرت جواد (ع) هست، این است. دو سه تا خاطره بگویم. خلیفهی وقت، حاکم وقت میخواست دخترش را به امام جواد بدهد. یک عده از آقایان حسودیشان شد. گفتند: این بچه است. دخترت را به بچه نده! باشد بزرگ شود. یک خرده رشد کند. خلیفه گفت: نگاه به سن این نکنید. این از همهی دانشمندان باسوادتر است. امتحانش کنید. یک جلسهای گرفتند، که امام جواد را امتحان کنند. امام جواد هم خیلی نوجوان. از او پرسیدند در یک جلسهی امتحانی که حالا این جلسهی امتحان است. هم علم امام را ببینند، هم سرنوشت ازدواج امام بند به این سوال است. پرسید اگر یک کسی مکه رفته است، کسانی که مکه میروند نزدیک مکه همهی لباسهایشان را میکنند، لباس احرام میپوشند. یک حوله سفید به کمر و یک حوله هم به دوش. آنجا چیزهایی حرام میشود از جمله شکار! پرسیدند اگر کسی در حال احرام یک شکاری کرد، جریمهاش چیست؟ امام جواد این سوال را 22 نخ کرد. گفت: 1- شب بوده یا روز؟ 2- مرد بوده یا زن؟ 3- در حرم بوده یا بیرون حرم؟ 4- مسئله را میدانسته یا نمیدانسته؟ 5- دفعهی اولش بوده یا دفعهی چندمش بوده؟ آقا این را 22 نخ، نخ کرد. طرف گیج شد. گفت: آقا! اصلاً... ما گاهی وقتها میرفتیم درس یک بزرگواری، به آقا اشکال کردیم. گفتیم: آقا این چنان است! تا اشکال کردیم گفت: اشکال شما به ناقل است یا به منقول؟ یا به منقول له؟ یا به منقول به؟ یا به منقول فیه؟ گفتم: آقا اصلاً اشکالم یادم رفت. بخوان برو. یک سوال از امام جواد کردند، امام جواد 22 تا شاخه از یک سوال بیرون کشید، یحیی بن اکثم، دستهایش را بالا برد گفت: آقا بس است! نفهمیدم. وقتی این را ضربه فنی کرد، گفت: میخواهی من یک سوال بکنم، بفهمی یک مَن ماست چقدر کره دارد؟ گفت: یک موردی را برای من بگو، که چاشتی زن و شوهر به هم حلال هستند. ظهر حرام میشوند. عصری حلال میشوند. شب حرام میشوند. بعد از نماز حلال میشوند. بعد حرام میشوند. صبح حلال، مرتب گفت: حلال، حرام، حرام... طرف گفت: آقا بس است. بیش از این مرا خجالت نده. رهایم کن! 4- وجود استعداد و ظرفیتهای بزرگ در انسان یک روایت داریم که امام فرمود: اهلش را پیدا نکردم. اگر اهلش را پیدا میکردم از این یک سطر قرآن تمام علوم را بیرون میکشیدم. چطور الآن در طبیعت انرژی هستهای را بچههای ایران بیرون کشیدند؟ اگر انرژی هستهای از جماد بیرون میآید، در کلمات قرآن هم انرژی هستهای است. فقط باید یک مهندسی مثل امام این انرژی هستهای را بیرون بکشد. نمیشود بگوییم: خدا در جماد انرژی هستهای گذاشته، نیروهایی در جماد گذاشته ولی نیروها تا مغز نیست. یا در آیات قرآن نیست. آن کسی که اینقدر انرژی در طبیعت گذاشته است، در انسانها هم حتماً انرژی گذاشته است. منتهی این را باید کشف کنیم. شما نگاه کنید این ایران که همان ایران قدیم است. یک امام پیدا شد، کار پنج گروه مهندس را کرد. شما یک ماشینی را فرض کنید. این ماشین چطور شد ماشین شد؟ چطور ماشین شد؟ توجه کنید! 5 گروه مهندس جمع شدند، این ماشین، ماشین شد. 1- اول معدن را کشف کردند. معدن آهن را، بعد معدن را استخراج کردند. بعد این آهن را ذوب کردند. بعد قطعه سازی کردند. بعد قطعات را به هم مونتاژ کردند. ماشین شد. امام در ایران آمد. استعدادها را کشف کرد. استعدادها را استخراج کرد. افراد را ذوب کرد. افراد را ساخت. افراد ساخته به هم مونتاژ شدند. متحد شدند. یک نظام اسلامی درست کرد. یک امام! مگر بسیج ما همان انسانهای زمان امام و قبل از امام نبودند. فقط باید یک کسی بیاید این انرژیها، این استعدادها کشف... آقایانی که پای تلویزیون نشستند، هرکدام معلم و امور تربیتی و استاد دانشگاه یا روحانی هستند عنایت داشته باشند. کار فرهنگی این است. اول باید استعدادها را کشف کنیم. کشف کنیم. حالا لازم هم نیست نابغه باشد. ممکن است یک طلبهی عادی است ولی به درد یک کاری میخورد که باید این را کشف کرد. و این مسئلهی مهمی است. کشف کنیم. بعد از کشف استخراج کنیم. تقریباً 40 سال پیش مرحوم دکتر بهشتی قم خانهی شخصی آمد. به یک نفر گفت: من خرجی تو را میدهم. تو برای فلان کار خوب هستی. دنبال فلان کار و فلان کار و فلان کار نرو. من تو را کشف کردم. طلبهی جوانی بود. دکتر بهشتی قبلاً زنگ زد، گفت: من میخواهم بیایم خانه... مقام معظم رهبری زمان شاه بلند شد آمد قم، خانهی یک طلبهای آمد که این طلبه شاید خانهاش 40 متر بود. در خانهی بسیار محقری رفت. خدا رحمتش کند از دنیا رفت و کتابهای خوبی هم داشت. طلبهای جوان!پشت کتابهایش هم اسمش نیست. با رمز اسم مینوشت. گاهی وقتها یک کسی را کشف میکنند. مرحوم مطهری در اهواز به یک نفر گفت: من تو را کشف کردم. یک آدمهایی هستند باید کشف کرد. استخراج کرد. ذوب کرد. وقتی انسان میتواند یک کسی را کشف کند، آنوقت خدا نمیتواند کشف کند این بچه به درد امامت میخورد؟ امام جواد عموی پیری داشت. خیلی این پیرمرد به امام جواد احترام میگذاشت. مردم میگفتند: بابا تو پیر مرد ریش سفیدی، این بچه است. این همه احترام نگذار. گفت: چه میدانید! خدا به این چیزی داده است که به من... چه میدانید خدا چیزی به او داده است که به من نداده است. 5- تمثیلاتی در مورد امامت در کودکی در اسکناس یک نخ است. این نخ به اسکناس ارزش میدهد. ممکن است یک اسکناس کوچکی نخ داشته باشد، ارزش داشته باشد. یک اسکناس بزرگی نخ نداشته باشد ارزش نداشته باشد. گاهی یک لامپ کوچک به برق وصل است نور میدهد. گاهی یک پروژکتور بزرگ به برق وصل نیست برق نمیدهد. این وصل بودن به برق مهم است. نمیدانم توجه داشتید یا نه؟ معلمین پای بحث من... خدا آیت الله فاضل لنکرانی را رحمت کند. میگفت: حرفهای تو را که ما بهتر بلد هستیم. این ضرب المثلهای تو را باید... من برای عمر امام جواد شاید ده تا مثل زدم. یکبار دیگر تکرار میکنم. گاهی رادیو کوچک میگیرد، رادیو بزرگ نمیگیرد. لامپ کوچک به برق وصل است نور میدهد. لامپ بزرگ به برق وصل نیست نور نمیدهد. یک نخ در اسکناس است. به اسکناس ارزش میدهد، اسکناس بزرگتر نخ ندارد ارزش ندارد. گاهی پول را در کیسهی کوچک میگذارند، در کیسهی بزرگ چیزی نیست. تقریباً ده مثل برای امام جواد زدم. اگر معلمی پای تخته سیاه نشسته است، ممکن است حرفهای من را جای دیگر بخواند و بهتر از... من سوادی ندارم. ولی مثلهایی که من در حرفهایم میزنم عنایت داشته باشید، آنهایی که معلم و مربی و استاد دانشگاه هستند این مثلها میتواند برای توضیح خیلی باز شود. خوب یک دو سه نکته هم بگویم. حکیمه میگوید: روز سوم تولد امام جواد بود. یک نگاهی به آسمان کرد. یک نگاهی هم به شرق و غرب کرد. روز سوم تولد این کلمه را گفت. گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله» (صلوات حضار) کسی خدمت امام رضا رسید. گفت: اگر شما از دنیا بروید، چه کسی جای شما است؟ گفت: این! طرف نگاه کرد گفت: این بچه است! امام رضا فرمود: مگر حضرت عیسی در بچگی به نبوت نرسید؟ به امام رضا گفتند: آقا زادهتان امام جواد را از یک در خصوصی میبرند. که مردم دسترسی نداشته باشند. مثل شخصیتهایی هست که از یک در خاص میآیند. امام رضا به پسرش نوشت اگر میخواهی من از تو راضی باشم از داخل مردم برو که اگر کسی میخواهد به تو نامه بدهد، میخواهی کمکی بکنی مانع آن برخورد مردم نباش. خدمتی کنی. 6- ایستادگی امام جواد علیهالسلام در برابر مأمون مأمون داشت میرفت، در کوچه بچهها بازی می کردند، همه فرار کردند. امام جواد بچه بود، ایستاد. مأمون گفت: پسر!گفت: بله! گفت: چرا فرار نکردی؟ گفت: 1- کوچه بزرگ است. 2- من کاری نکردم که بخواهم فرار کنم. نه خلاف کردم که فرار کنم، نه کوچه تنگ است که بروم برای اینکه شما بروی. شما هم که به هر حال ... گفت: پسر چه کسی هستی؟ بعد وقتی فهمید گفت: بله! امام رضا میتواند اینطور بچههایش را با شجاعت و با جرأت تربیت کند. یکی از کارهایی که ما در خانه میکنیم متأسفانه این است که پدرها به بچههایشان میگویند: بچه حرف نزند. اتفاقاً قرآن ضد این را میگوید. قرآن میگوید: «یا بَنِی» لقمان به بچهاش میگفت: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاة» بعد میگوید: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» (لقمان/17) پسر!تو هم که «بنی» هستی و بچهی کوچولو هستی «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» تو هم باید امر به معروف کنی. تو هم باید نهی از منکر کنی. گاهی وقتها بچههای کوچک یک تذکراتی میدهند که پدر و مادرشان تحت تأثیر قرار میگیرند. اصلاً اگر انسان در نوجوانی نقشی نداشته باشد، بزرگ هم که شود نقشی ندارد. اگر کسی بنا است وقتی بزرگ شود نقشی داشته باشد در کودکی باید نقش داشته باشد. امراربن محمد میگوید که: برادر من یک چیزهایی به من داد به امام جواد بدهم. من رفتم دادم. یکی را فراموش کردم. ظاهراً زرهای، چیزی بوده است، وقتی خدمت امام جواد دادم، امام جواد فرمود: بله! چیزهایی را برادرت داد که به من بدهی، اما یک چیزی را جا گذاشتی. یعنی امام علم غیب داشت. کسی به پسرش گفت: برو از امام جواد یک لباسی بگیر برای تبرک، داشته باشم. خانه امام جواد برو، از امام جواد یک لباسی بگیر که من این لباس امام جواد را یادگار مثل این چفیه هست که مثلاً روی دوش مقام معظم رهبری است. میآیند میگویند: این را تبرک بده! به امام جواد بگو: یک لباسی برای تبرک به ما بده. در سفر بود. امام جواد فرمود که مادرت به این لباس نیاز ندارد. گفت: آقا مادرم خودش گفته است. گفت: به این لباس نیاز ندارد. میگفت: امام نداد. وقتی رفتیم دیدیم بله، مادرمان از دنیا رفته است. اصلاً نرسید که این لباس را... 7- نمونههایی از علم غیب امام جواد علیهالسلام اینها نمونههای علم غیب است که از امام جواد در تاریخ ثبت شده است. عدهای خدمت امام آمدند، نامههایی دادند. رقعههایی دادند. یکی از واقفیه هم یک رقعه داد. واقفیه چه کسی هستند؟ واقفیه، تا امام هفتم را قبول دارند. هفت امامی هستند. دیگر امام رضا را قبول ندارند. دلیلش هم این است که پولهایی که امام کاظم، سهم امام و خمس پهلوی یک نفر جمع شد، وقتی امام کاظم شهید شد، خوب حقش این بود این پولها را به امام رضا بدهد. ایشان گفت: دیگر اصلاً بعد از امام کاظم امامی نیست که پولها را بالا بکشد. مثل یک کسی که به شما شیرینی میدهند، میگویند: برو در خانهی فلانی بده. شما میخواهی شیرینی را در راه بخوری. می آیی میگویی: اصلاً در خانه بسته بود. اصلاً نبود. میگویی: نبود که خودت شیرینیها را بخوری. اموالی جمع شد. که این اموال وجوهات شرعی بود. خمس و زکات و امثال اینها بود. بعد از شهادت امام کاظم باید به امام رضا بدهند، ان طرف حاشا کرد. گفت: اصلاً امامی وجود ندارد. اصلاً ما هفت امام بیشتر نداریم. اینها را واقفیه میگویند. البته در انقلاب هم واقفیه داریم. واقفیه کسانی هستند که مثلاً حرف امام را قبول دارند. بعد از امام خط امام را قبول ندارند. نسبت به امام یعنی واقفیه، کم هستند، خیلی نیستند. ولی در انقلاب داریم. در انقلاب داریم. من الآن در ذهنم هست چه افرادی هستند که امام را قبول دارند ولی اگر امام میفرماید: خوب مقام معظم رهبری برای رهبری خوب است. یک خرده سنگینشان است. اینها هم واقفیههای جمهوری اسلامی هستند. یا مثلاً خانمها! میگویند: نماز میخوانم. اما حالا حجاب را نه! اینها هم واقفیه هستند. ببین! من سینه میزنم. اما مکه نمیروم. نماز میخوانم اما زکات نمیدهم. قرآن راجع به اینها میگوید: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْض» (نساء/150) یک آیه را قبول دارند. یک آیه را قبول ندارند. توجه ندارند که اینها به هم بند است. اگر از چهار تا لاستیک بود ماشین میرود. دو تا لاستیک باشد، دو تا نباشد، یعنی نمیرود. مثل اینکه بگویی: آقا سوزن را قبول دارم. نخ را قبول ندارم. خوب چیزی نمیدوزد. چیزی نمیدوزد. نامههایی خدمت امام جواد آوردند. یکی از این نامهها برای یکی از این واقفیه بود. منتهی ننوشته بود که چه کسی. امام تا نامه را دید گفت: این برای واقفیه است. من این را جواب نمیدهم. باز یک عدهای از شهر ری خدمت امام جواد رسیدند. در اینها یک آدم زیدی بود. زیدیه میگفتند: بعد از امام سجاد زید پسر امام سجاد است. آنها هم چهار امامی شدند. یک نفر زیدی همراه جمعیت خدمت امام جواد آمد، از شهر ری رفتند یک زیدی هم در بین آنها بود. امام جواد وقتی احوال همه را پرسید فرمود: این زیدی به ما عقیده ندارد. شما لازم نیست بنشینید. بیرون بروید. عقیده به ما ندارد. 8- استنباط احکام شرعی از آیات قرآن کریم دزدی، دزدی کرده بود. گفتند: قرآن میگوید: «السَّارِقُ وَ السَّارِقَة» (مائده/38) دست مرد یا زن دزد را ببرید. گفتند: دست را از کل ببریم. یکی گفت: از آرنج! از اینجا دست را ببریم. یکی گفت: از مچ دست را ببریم. علمای درباری، اهل بیت، امام جواد، معتصم از امام جواد پرسید: شما چه میگویی؟ گفت: این چهار انگشتش را! گفتند: چرا؟ گفت: برای اینکه قرآن میگوید: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه» (جن/18) مساجد یعنی مسجد، یعنی محل سجده. محل سجده برای خداست. این دزد اگر خواسته باشد نماز بخواند، در نماز هفت جا باید روی خاک باشد یکی هم دو تا کف دست است و جای سجده مخصوص خداست. قران میگوید: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ» «مساجد» مسجد، جای سجده. جای سجده برای خدا است. پس این برای خدا است. شما دست او را، چهار انگشت از اینجا ببر. معتصم گفت: حرف امام جواد از حرف شما بهتر است. حرف امام جواد را گرفت. بعد علمای درباری گفتند: تو آبروی ما را ریختی. تو اینطور حرف اهل بیت را میگیری خوب برای ما دیگر آبرو نماند. بعد از آن هم کار به اینجا رسید که طراحی کنند، که امام جواد را شهید کنند. خدا قسمت کند انشا الله کاظمین، زیارت امام جواد یک دعا دارد بگویم. آن دعای امام جواد را بکنم. دعای امام جواد این است. «الهی أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّى أَجْتَنِبَهُ وَ لَا تَجْعَلْهُمَا عَلَیَّ مُتَشَابِهَیْنِ فَأَتَّبِعَ هَوَایَ بِغَیْرِ هُدًى مِنْک ...» (بحارالأنوار/ج83/ص119) یعنی خدایا به من توفیق بده حق را حق ببینم. باطل را باطل، بعضیها حق را باطل میبینند. بعضیها باطل را حق میبینند. اینکه انسان حق را حق ببیند. باطل را باطل، خیلیها کارشان غلط است، ولی خیال میکنند کارشان درست است. و لذا در قرآن سه تا «یَحْسَبُونَ» داریم. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون» (اعراف/30) خیال میکند راهش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْء» (مجادله/18) خیال میکند کسی است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون» (کهف/104) خیال میکند کارش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون»، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَیْء»، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون» «مُهْتَدُون، عَلى شَیْء» یعنی گاهی آدم خیال میکند. این خیال میکند مثلاً کارش درست است. روز قیامت که پرده کنار میرود، «فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدید» (ق/22) چشمش آهن میشود. میگوید: اِ! من فکر میکردم درست است. حالا فهمیدم درست نیست. فکر کردم درست است، فهمیدم درست نیست. خدایا به آبروی امام جواد در شناخت حق و باطل آنی ما را به خودمان واگذار نکن. معرفت ما را روز به روز نسبت به خودت و پیغمبرت و اهل بیت پیغمبر و قرآن روز به روز معرفت ما را، بعد از معرفت، مودت ما را، بعد از مودت اطاعت ما را شناخت، عشق، اطاعت ما را روز به روز نسبت به خودت و اولیائت بیشتر بفرما. قلب امام زمان را از ما راضی بفرما. «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه» 1- کدام یک از پیامبران در کودکی به رسالت رسیدند؟ 1) حضرت یوسف 2 ) حضرت عیسی 3) حضرت موسی 2- به کسانی که تا امام هفتم را قبول دارند، چه میگویند؟ 1) زیدیّه 2) اسماعیلیه 3) واقفیه 3- اولین امامی که در سنّ کودکی به امامت رسید، چه کسی بود؟ 1) امام جواد علیهالسلام 2) امام باقر علیهالسلام 3) امام هادی علیهالسلام 4- در آیه 17 سوره لقمان، چه کسی مورد خطاب امر به معروف قرار گرفته است؟ 1) پدر و مادر 2) معلم و مربّی 3) فرزند 5- امام جواد علیهالسلام برای میزان قطع دست دزد به کدام آیه استناد کردند؟ 1) السَّارِقُ وَ السَّارِقَة 2) وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه 3) أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ |
سلام خدمت مدیر این وبلاگ بسیار عالی و بازدید کنندگان عزیز .
از شما دوستان که کم و بیش با اینتر نت سر و کار دارید دعوت میکنم به وبلاگ من(گوشی رایگان .::برای اولین بار در ایران::.) هم سر بزنید بی فایده نیست .
به تا آخــر خوندنش می ارزه
هر کی گوشی رایگان میخواد هر چه سریع تر بیاد (توضیحات بیشتر در وبلاگ )
واقعیه
چقدر زود دیر می شود.
www.freegiftx.blogsky.com
جالب است
سلام علمدار
ممنونم از نظر شما امیدوارم همیشه موفق باشید