دبیرستان پسرانه خاتم الا نبیا ء(ص)شهرستان بم

نشانی: خیابان زید تلفن ۲۳۱۹۲۲۰

دبیرستان پسرانه خاتم الا نبیا ء(ص)شهرستان بم

نشانی: خیابان زید تلفن ۲۳۱۹۲۲۰

درسهای از قرآن

موضوع: امام جواد علیه‌السلام و امامت در کودکی
تاریخ پخش: 07/09/87

بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

بینندگان عزیز بحث را در آستانه‌ی شهادت امام جواد، امام نهم می‌شنوید. امام جواد در میان امامانی که شهید شدند، از همه جوانتر بودند، و در کودکی به امامت رسیدند. اصولاً امامت و نبوت، با اراده‌ی خداوند و انتخاب خداست.
موضوع بحث: امام جواد (ع). درباره‌ی امام جواد می‌گویند: چطور امام در کودکی به امامت رسید؟ جوابش: از نظر عقلی چون لطف خدا به کسی، این شرط نیست برای اینکه طرف سنش چقدر باشد. مثل ریختن عسل در ظرف است. شما اگر گفتند: عسلی در ظرف بریز، حالا چه در ظرف بزرگ، چه در ظرف کوچک! پولی را می‌خواهی جایی بگذاری. می‌توانی این پول را در یک طاقچه‌ی کوچک بگذاری. می‌توانی این پول را در یک طاقچه‌ی بزرگ بگذاری.
1-  آگاهی خداوند از ظرفیت انسان‌ها برای رسالت و امامت
قرآن یک آیه دارد، می‌فرماید: «الله» (خداوند) «اعلم» یعنی بهتر می‌داند. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه‏» (انعام/124) آیه‌ی قرآن است. خدا بهتر می‌داند رسالت خودش را کجا قرار دهد.
الآن در اتاقی بودیم. کسی برای مسئله‌ای استخاره کرد، آیه این آمد. بعضی‌ها می‌گفتند: «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن‏» «لَوْ لا» یعنی چرا؟«نزل» چرا نازل نشد؟ «هذا القرآن» چرا قرآن «عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ» (زخرف/31) چرا این قرآن به دو تا آدم متشخص نازل نشد؟ چرا به این نازل شد؟ فضولی می‌کردند. فضولی‌های قرآن را بگویم. در کار خدا نباید فضولی کرد. «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن» چرا این قرآن نازل نشد؟ «عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ» بر یکی، «عَلى‏ رَجُلٍ» بر یک مردی که «الْقَرْیَتَیْنِ» ظاهراً طائف باشد. چرا قرآن بر این نازل نشد؟گاهی وقت‌ها می‌گفتند: تو پیغمبر هستی؟ این! «أَ هذَا» (خنده بلند حضار) «أهذَا الَّذی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً» (فرقان/41) آیا این است آن کسی که خدا، رسول مبعوثش کرده است؟ آن کسی که می‌گویید: خدا او را پیغمبر کرده است این است؟ یتیم! فقیر! برای چه؟
برادرها و خواهرها! گاهی یک رادیو کوچک ده موج را می‌گیرد، یک رادیو بزرگ موج دو کیلومتری را نمی‌گیرد. گاهی انسان با یک قلم کوچک مطالب خیر و خوبی می‌نویسد. گاهی ممکن است با قلم بزرگ چرند و پرند بنویسد. گاهی ممکن است یک بچه حرف حسابی بزند. گاهی ممکن است پدربزرگ او دری وری بگوید. گاهی ممکن است یک کیسه‌ی بزرگ هیچ چیز داخلش نباشد. گاهی ممکن است در یک کیسه‌ی کوچک چک میلیونی باشد. این چه سوالی است که شما امامت را کیلویی حساب می‌کنید؟ که امام جواد بچه است! حضرت مهدی (ع) هم بچه است. حضرت سلیمان هم ما داشتیم. قرآن بخوانم. حضرت عیسی در گهواره گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتاب‏» (مریم/30) من بنده‌ی خدا هستم. خدا من را مبعوث کرده است. یکبار یک کسی نزد امام آمد، گفت: می‌شود تو این همه سواد داشته باشی؟ گفت: اگر خدا اراده کند، علم را حتی در یک پرنده هم می‌تواند قرار بدهد. تا چه رسد به انسان! الآن این
cdهایی که آمده، من تمام سی سال مطالعه‌ای که در تلویزیون داشتم، آنچه در تلویزیون مطالعه داشتم، همه یادداشت‌هایم را چند کیلو یادداشت است. همه را تایپ کردند. حروف چینی کردند. مستند سازی کردند، همه در یک cd. حالا این که چیزی نیست. ممکن است صد سال مطالعه، ممکن است 50 هزار جلد کتاب در یک cd  باشد. دیگر الآن که cd پیدا شده که 50 هزار جلد کتاب در یک cd  است، دیگر الآن در زمان ما نباید شک کنیم مگر می‌شود بچه به امامت برسد؟ این هواپیما که در فرودگاه می‌نشیند، جلوی آن یک ماشین کوچک می‌رود، این هواپیمای بزرگ عقب آن ماشین کوچک می‌رود. این مسئله‌ی محالی نیست.
2- خاطراتی از یک نوجوان ایرانی حافظ قرآن
یک وقت این آقای محمد حسین طباطبایی، پنج، شش سالش بود. مکه آمده بود، چند آیت الله دور او نشستند. حالا نمی‌خواهم اسم آیت‌الله‌ها را نمی‌برم. چند تا حجة الاسلام، چند نفر هم دکتر و مهندس! این بچه‌ پنج، شش ساله بود. حالا الحمدلله رشید و جوان است. یک بچه‌ی پنج، شش ساله بود. هرچه گفتیم با قرآن جواب می‌داد. من کسی را سراغ داشتم که از نظر درجه‌ی سپاه، سرتیپ است. از نظر اسارت حدود 7 سال اسیر بوده است. از نظر دانشگاه فوق لیسانس است. از نظر حوزه ده، دوازده سال درس‌های حوزه را خوانده است. کل قرآن را هم حفظ است. خیلی راحت انگلیسی حرف می‌زند. خیلی راحت عربی حرف می‌زند. این آقایی که حافظ کل قرآن بود، ایشان را که دید، امد گفت: آقای قرائتی خودم را باختم. از کشورهای دیگر در بعثه مقام معظم رهبری در مکه آمدند، می‌گفتند: هذا مهدی! این حضرت مهدی است؟ نه بابا این محمد حسین طباطبایی است. حالا برخوردهای خودم را برایتان بگویم. من با محمد حسین طباطبایی یک گفت و گویی داشتم، برایتان بگویم. خیلی شیرین است. زیادی گوش بدهید. به او گفتم که: محمد حسین طباطبایی من تو را دوست دارم. تا به او گفتم: من تو را دوست دارم، گفت: «سَنَنْظُر» آیه‌ی قرآن است. یعنی باید نگاه کنیم، دقت کنیم. «أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبین‏» (نمل/27) باید دقت کنیم راست می‌گوید، یا دروغ. به او گفتم که: پیراهن عربی پوشیدی، پیراهن عربی را بیشتر دوست داری، یا پیراهن ایرانی؟ گفت: «وَ لِباسُ التَّقْوى‏» عربی را قرآن خواند. «وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْر» (اعراف/26) لباس تقوی بهتر است. کار به عرب و عجم ندارد. به او گفتم: می‌آیی پسر من شوی؟ ایشان فوری آیه فرمود. فرمود: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/3) من برای همان هستم که مرا زاییده است. نمی‌توانم پسر تو شوم. گفتم: پدرت تا به حال تو را دعوا کرده است؟ گفتم چه جواب می‌دهد؟ تا گفتم: پدرت تا به حال تو را دعوا کرده است؟ گفت: «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون‏» (شوری/37) آیه‌ی قرآن است. مومن وقتی غضب می‌کند خودش را نگه می‌دارد. یعنی پدرم غیض می‌کند اما خودش را...
از خاندان سلطنتی یک اسباب بازی برایش آوردند. از این ماشین‌های بزرگ! گفتند: از این اسباب بازی خوشت آمد؟ آیه‌ی قرآن است. گفت: «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما با این هدیه‌ها «فرح» شادی می‌کنید. دل شما با این اسباب بازی‌ها خوش است. «فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُم‏» (نمل/36)  آنچه که خدا به من داده است، بهتر از این اسباب بازی‌ها است. گفتند: این از خاندان فلانی است. بند به فلانی، بند به فلانی، از خاندان سلطنتی است. فوری یک آیه قرآن آورد. «إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها» (نمل/34) هرچه فساد است زیر سر این دانه درشت‌ها است. یک ساعت، یکی از آقایان یک آیه‌ی قرآن خواند. یک «واو» را مثلاً به جای «و ان الله» گفت: «فان الله» می‌خواست ببیند می‌فهمد یا نه؟ یک آیه را یک کلمه‌اش را جا به جا کرد. که ما آن خواص را هم نفهمیدیم. ولی آن خودش که می‌خواست امتحان کند او فهمید. گفت: من یک «واو» و «ف» را جابه جا می‌کنم، ببینم می‌فهمد یا نه؟ فوری وقتی جا به جا کردند گفت: «یُریدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّه‏» (فتح/15) یعنی اینها می‌خواهند کلام خدا را تحریف کنند. یعنی قاطی می‌کنیم. دو سه ساعت اشک ما را درآورد. بابا! خدا می‌خواهد. چانه نزن. گاهی یک درخت کوچک 5 گونی میوه می‌دهد. یک درخت چنار اندازه یک منار، یک مشت هم میوه نمی‌دهد. گاهی یک برگ زرد در یک حوض می‌افتد، کشتی 50 مورچه می‌شود. کنار حوض چناری اندازه‌ی یک منار است یک مورچه را هم نجات نمی‌دهد. گاهی یک تار عنکبوت یک پیغمبر را در غار حفظ می‌کند. چه کار دارید؟ فضولی موقوف! «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآن» توجه کنید. این بحث را شب شهادت امام جواد گوش می‌دهید. موضوع این است که بعضی‌ها می‌گفتند: چطور می‌شود این امام شود؟ آقا گاهی یک امضای کوچک به یک سند چند میلیاردی ارزش می‌دهد. و گاهی یک امضای دو متر در دو متر هیچ خاصیتی ندارد. باید دید امضا از چه کسی است؟ نگاه به کوچکی امضا نکن.
علی اصغر (ع) طفل شش ماهه بود. اما همین بچه‌ی شش ماه به کربلا وجهه داد. اگر علی اصغر نبود، ممکن بود تاریخ بگوید: بله، امام حسین می‌خواست حکومت کند، یزید هم می‌خواست حکومت کند، دو نفر رقیب بودند، دعوا کردند. یکی، یکی را کشت. می‌گویند: ببین! بر فرض هر دو می‌خواستند حکومت کنند، یکی، یکی را کشت. علی اصغر چه گناهی داشت؟ یعنی گاهی یک بچه کوچک است، اما سند مظلومیت می‌شود. گاهی هزار تا پیراهن سالم یوسف را نجات نمی‌دهد. اما یک پیراهن یوسف که از پشت پاره می‌شود سند مظلومیت یوسف و توطئه‌ی زلیخا است. ببینید! بنابراین آن مربوط به این است که طرف دلش بخواهد یا نخواهد.
3- درک و فهم، تابع سنّ و سواد نیست
آدم هست کوچک است سر کلاس می‌نشیند، چون دل می‌دهد حرف را یاد می‌گیرد. کنار او هم آدم هست که بیست کیلو هم سنگین‌تر است، چون بازیگوش است، یاد نمی‌گیرد.  فهمیدن کیلویی نیست. متری نیست. گفتم، گاهی رادیوی کوچک ده موج را می‌گیرد. رادیو اندازه‌ی بشکه موج تهران را هم نمی‌تواند بگیرد. پس یکی از مسائلی که راجع به حضرت جواد (ع) هست، این است.
دو سه تا خاطره بگویم. خلیفه‌ی وقت، حاکم وقت می‌خواست دخترش را به امام جواد بدهد. یک عده از آقایان حسودی‌شان شد. گفتند: این بچه است. دخترت را به بچه نده! باشد بزرگ شود. یک خرده رشد کند. خلیفه گفت: نگاه به سن این نکنید. این از همه‌ی دانشمندان باسوادتر است. امتحانش کنید. یک جلسه‌ای گرفتند، که امام جواد را امتحان کنند. امام جواد هم خیلی نوجوان. از  او پرسیدند در یک جلسه‌ی امتحانی که حالا این جلسه‌ی امتحان است. هم علم امام را ببینند، هم سرنوشت ازدواج امام بند به این سوال است. پرسید اگر یک کسی مکه رفته است، کسانی که مکه می‌روند نزدیک مکه همه‌ی لباس‌هایشان را می‌کنند، لباس احرام می‌پوشند. یک حوله سفید به کمر و یک حوله هم به دوش. آنجا چیزهایی حرام می‌شود از جمله شکار! پرسیدند اگر کسی در حال احرام یک شکاری کرد، جریمه‌اش چیست؟ امام جواد این سوال را 22 نخ کرد. گفت: 1- شب بوده یا روز؟ 2- مرد بوده یا زن؟ 3- در حرم بوده یا بیرون حرم؟ 4- مسئله را می‌دانسته یا نمی‌دانسته؟ 5- دفعه‌ی اولش بوده یا دفعه‌ی چندمش بوده؟ آقا این را 22 نخ، نخ کرد. طرف گیج شد. گفت: آقا! اصلاً...
ما گاهی وقت‌ها می‌رفتیم درس یک بزرگواری، به آقا اشکال کردیم. گفتیم: آقا این چنان است! تا اشکال کردیم گفت: اشکال شما به ناقل است یا به منقول؟ یا به منقول له؟ یا به منقول به؟ یا به منقول فیه؟ گفتم: آقا اصلاً اشکالم یادم رفت. بخوان برو. یک سوال از امام جواد کردند، امام جواد 22 تا شاخه از یک سوال بیرون کشید، یحیی بن اکثم، دستهایش را بالا برد گفت: آقا بس است! نفهمیدم. وقتی این را ضربه فنی کرد، گفت: می‌خواهی من یک سوال بکنم، بفهمی یک مَن ماست چقدر کره‌ دارد؟ گفت: یک موردی را برای من بگو، که چاشتی زن و شوهر به هم حلال هستند. ظهر حرام می‌شوند. عصری حلال می‌شوند. شب حرام می‌شوند. بعد از نماز حلال می‌شوند. بعد حرام می‌شوند. صبح حلال، مرتب گفت: حلال، حرام، حرام... طرف گفت: آقا بس است. بیش از این مرا خجالت نده. رهایم کن!
4- وجود استعداد و ظرفیت‌های بزرگ در انسان
یک روایت داریم که امام فرمود: اهلش را پیدا نکردم. اگر اهلش را پیدا می‌کردم از این یک سطر قرآن تمام علوم را بیرون می‌‌کشیدم. چطور الآن در طبیعت انرژی هسته‌ای را بچه‌های ایران بیرون کشیدند؟ اگر انرژی هسته‌ای از جماد بیرون می‌آید، در کلمات قرآن هم انرژی هسته‌ای است. فقط باید یک مهندسی مثل امام این انرژی هسته‌ای را بیرون بکشد. نمی‌شود بگوییم: خدا در جماد انرژی هسته‌ای گذاشته، نیروهایی در جماد گذاشته ولی نیروها تا مغز نیست. یا در آیات قرآن نیست. آن کسی که اینقدر انرژی در طبیعت گذاشته است، در انسان‌ها هم حتماً انرژی گذاشته است. منتهی این را باید کشف کنیم. شما نگاه کنید این ایران که همان ایران قدیم است. یک امام پیدا شد، کار پنج گروه مهندس را کرد. شما یک ماشینی را فرض کنید. این ماشین چطور شد ماشین شد؟ چطور ماشین شد؟ توجه کنید! 5 گروه مهندس جمع شدند، این ماشین، ماشین شد. 1- اول معدن را کشف کردند. معدن آهن را، بعد معدن را استخراج کردند. بعد این آهن را ذوب کردند. بعد قطعه سازی کردند. بعد قطعات را به هم مونتاژ کردند. ماشین شد.
امام در ایران آمد. استعدادها را کشف کرد. استعدادها را استخراج کرد. افراد را ذوب کرد. افراد را ساخت. افراد ساخته به هم مونتاژ شدند. متحد شدند. یک نظام اسلامی درست کرد. یک امام! مگر بسیج ما همان انسان‌های زمان امام و قبل از امام نبودند. فقط باید یک کسی بیاید این انرژی‌ها، این استعدادها کشف... آقایانی که پای تلویزیون نشستند، هرکدام معلم و امور تربیتی و استاد دانشگاه یا روحانی هستند عنایت داشته باشند. کار فرهنگی این است. اول باید استعدادها را کشف کنیم. کشف کنیم. حالا لازم هم نیست نابغه باشد. ممکن است یک طلبه‌ی عادی است ولی به درد یک کاری می‌خورد که باید این را کشف کرد. و این مسئله‌ی مهمی است. کشف کنیم. بعد از کشف استخراج کنیم. تقریباً 40 سال پیش مرحوم دکتر بهشتی قم خانه‌ی شخصی آمد. به یک نفر گفت: من خرجی تو را می‌دهم. تو برای فلان کار خوب هستی. دنبال فلان کار و فلان کار و فلان کار نرو. من تو را کشف کردم. طلبه‌ی جوانی بود. دکتر بهشتی قبلاً زنگ زد، گفت: من می‌خواهم بیایم خانه... مقام معظم رهبری زمان شاه بلند شد آمد قم، خانه‌ی یک طلبه‌ای آمد که این طلبه شاید خانه‌اش 40 متر بود. در خانه‌ی بسیار محقری رفت. خدا رحمتش کند از دنیا رفت و کتاب‌های خوبی هم داشت. طلبه‌ای جوان!پشت کتاب‌هایش هم اسمش نیست. با رمز اسم می‌نوشت. گاهی وقت‌ها یک کسی را کشف می‌کنند. مرحوم مطهری در اهواز به یک نفر گفت: من تو را کشف کردم. یک آدم‌هایی هستند باید کشف کرد. استخراج کرد. ذوب کرد. وقتی انسان می‌تواند یک کسی را کشف کند، آنوقت خدا نمی‌تواند کشف کند این بچه به درد امامت می‌خورد؟
امام جواد عموی پیری داشت. خیلی این پیرمرد به امام جواد احترام می‌گذاشت. مردم می‌گفتند: بابا تو پیر مرد ریش سفیدی، این بچه است. این همه احترام نگذار. گفت: چه می‌دانید! خدا به این چیزی داده است که به من... چه می‌دانید خدا چیزی به او داده است که به من نداده است.
5- تمثیلاتی در مورد امامت در کودکی
در اسکناس یک نخ است. این نخ به اسکناس ارزش می‌دهد. ممکن است یک اسکناس کوچکی نخ داشته باشد، ارزش داشته باشد. یک اسکناس بزرگی نخ نداشته باشد ارزش نداشته باشد. گاهی یک لامپ کوچک به برق وصل است نور می‌دهد. گاهی یک پروژکتور بزرگ به برق وصل نیست برق نمی‌دهد. این وصل بودن به برق مهم است. نمی‌دانم توجه داشتید یا نه؟ معلمین پای بحث من... خدا آیت الله فاضل لنکرانی را رحمت کند. می‌گفت: حرف‌های تو را که ما بهتر بلد هستیم. این ضرب المثل‌های تو را باید... من برای عمر امام جواد شاید ده تا مثل زدم. یکبار دیگر تکرار می‌کنم. گاهی رادیو کوچک می‌گیرد، رادیو بزرگ نمی‌گیرد. لامپ کوچک به برق وصل است نور می‌دهد. لامپ بزرگ به برق وصل نیست نور نمی‌دهد. یک نخ در اسکناس است. به اسکناس ارزش می‌دهد، اسکناس بزرگتر نخ ندارد ارزش ندارد. گاهی پول را در کیسه‌ی کوچک می‌گذارند، در کیسه‌ی بزرگ چیزی نیست. تقریباً ده مثل برای امام جواد زدم. اگر معلمی پای تخته سیاه نشسته است، ممکن است حرف‌های من را جای دیگر بخواند و بهتر از... من سوادی ندارم. ولی مثل‌هایی که من در حرف‌هایم می‌زنم عنایت داشته باشید، آنهایی که معلم و مربی و استاد دانشگاه هستند این مثل‌ها می‌تواند برای توضیح خیلی باز شود.
خوب یک دو سه نکته هم بگویم. حکیمه می‌گوید: روز سوم تولد امام جواد بود. یک نگاهی به آسمان کرد. یک نگاهی هم به شرق و غرب کرد. روز سوم تولد این کلمه را گفت. گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله»  (صلوات حضار)
 کسی خدمت امام رضا رسید. گفت: اگر شما از دنیا بروید، چه کسی جای شما است؟ گفت: این! طرف نگاه کرد گفت: این بچه است! امام رضا فرمود: مگر حضرت عیسی در بچگی به نبوت نرسید؟ به امام رضا گفتند: آقا زاده‌تان امام جواد را از یک در خصوصی می‌برند. که مردم دسترسی نداشته باشند. مثل شخصیت‌هایی هست که از یک در خاص می‌آیند. امام رضا به پسرش نوشت اگر می‌خواهی من از تو راضی باشم از داخل مردم برو که اگر کسی می‌خواهد به تو نامه بدهد، می‌خواهی کمکی بکنی مانع آن برخورد مردم نباش. خدمتی کنی.
6- ایستادگی امام جواد علیه‌السلام در برابر مأمون
مأمون داشت می‌رفت، در کوچه بچه‌ها بازی می کردند، همه فرار کردند. امام جواد بچه بود، ایستاد. مأمون گفت: پسر!گفت: بله! گفت: چرا فرار نکردی؟ گفت: 1- کوچه بزرگ است. 2- من کاری نکردم که بخواهم فرار کنم. نه خلاف کردم که فرار کنم، نه کوچه تنگ است که بروم برای اینکه شما بروی. شما هم که به هر حال ... گفت: پسر چه کسی هستی؟ بعد وقتی فهمید گفت: بله! امام رضا می‌تواند اینطور بچه‌هایش را با شجاعت و با جرأت تربیت کند.
یکی از کارهایی که ما در خانه می‌کنیم متأسفانه این است که پدرها به بچه‌هایشان می‌گویند: بچه حرف نزند. اتفاقاً قرآن ضد این را می‌گوید. قرآن می‌گوید: «یا بَنِی‏» لقمان به بچه‌اش می‌گفت: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاة» بعد می‌گوید: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف‏» (لقمان/17) پسر!تو هم که «بنی» هستی و بچه‌ی کوچولو هستی «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف‏»  تو هم باید امر به معروف کنی. تو هم باید نهی از منکر کنی. گاهی وقت‌ها بچه‌های کوچک‌ یک تذکراتی می‌دهند که پدر و مادرشان تحت تأثیر قرار می‌گیرند. اصلاً اگر انسان در نوجوانی نقشی نداشته باشد، بزرگ هم که شود نقشی ندارد. اگر کسی بنا است وقتی بزرگ شود نقشی داشته باشد در کودکی باید نقش داشته باشد. امراربن محمد می‌گوید که: برادر من یک چیزهایی به من داد به امام جواد بدهم. من رفتم دادم. یکی را فراموش کردم. ظاهراً زره‌ای، چیزی بوده است، وقتی خدمت امام جواد دادم، امام جواد فرمود: بله! چیزهایی را برادرت داد که به من بدهی، اما یک چیزی را جا گذاشتی. یعنی امام علم غیب داشت. کسی به پسرش گفت: برو از امام جواد یک لباسی بگیر برای تبرک، داشته باشم. خانه امام جواد برو، از امام جواد یک لباسی بگیر که من این لباس امام جواد را یادگار مثل این چفیه هست که مثلاً روی دوش مقام معظم رهبری است. می‌آیند می‌گویند: این را تبرک بده! به امام جواد بگو: یک لباسی برای تبرک به ما بده. در سفر بود. امام جواد فرمود که مادرت به این لباس نیاز ندارد. گفت: آقا مادرم خودش گفته است. گفت: به این لباس نیاز ندارد. می‌گفت: امام نداد. وقتی رفتیم دیدیم بله، مادرمان از دنیا رفته است. اصلاً نرسید که این لباس را...
7- نمونه‌هایی از علم غیب امام جواد علیه‌السلام
اینها نمونه‌های علم غیب است که از امام جواد در تاریخ ثبت شده است. عده‌ای خدمت امام آمدند، نامه‌هایی دادند. رقعه‌هایی دادند. یکی از واقفیه هم یک رقعه داد. واقفیه چه کسی هستند؟ واقفیه، تا امام هفتم را قبول دارند. هفت امامی هستند. دیگر امام رضا را قبول ندارند. دلیلش هم این است که پول‌هایی که امام کاظم، سهم امام و خمس پهلوی یک نفر جمع شد، وقتی امام کاظم شهید شد، خوب حقش این بود این پول‌ها را به امام رضا بدهد. ایشان گفت: دیگر اصلاً بعد از امام کاظم امامی نیست که پول‌ها را بالا بکشد. مثل یک کسی که به شما شیرینی می‌دهند، می‌گویند: برو در خانه‌ی فلانی بده. شما می‌خواهی شیرینی را در راه بخوری. می آیی می‌گویی: اصلاً در خانه‌ بسته بود. اصلاً نبود. می‌گویی: نبود که خودت شیرینی‌ها را بخوری. اموالی جمع شد. که این اموال وجوهات شرعی بود. خمس و زکات و امثال اینها بود. بعد از شهادت امام کاظم باید به امام رضا بدهند، ان طرف حاشا کرد. گفت: اصلاً امامی وجود ندارد. اصلاً ما هفت امام بیشتر نداریم. این‌ها را واقفیه می‌گویند. البته در انقلاب هم واقفیه داریم. واقفیه کسانی هستند که مثلاً حرف امام را قبول دارند. بعد از امام خط امام را قبول ندارند. نسبت به امام یعنی واقفیه، کم هستند، خیلی نیستند. ولی در انقلاب داریم. در انقلاب داریم. من الآن در ذهنم هست چه افرادی هستند که امام را قبول دارند ولی اگر امام می‌فرماید: خوب مقام معظم رهبری برای رهبری خوب است. یک خرده سنگینشان است. اینها هم واقفیه‌های جمهوری اسلامی هستند. یا مثلاً خانم‌ها! می‌گویند: نماز می‌خوانم. اما حالا حجاب را نه! اینها هم واقفیه هستند. ببین! من سینه می‌زنم. اما مکه نمی‌روم. نماز می‌خوانم اما زکات نمی‌دهم. قرآن راجع به اینها می‌گوید: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْض‏» (نساء/150) یک آیه را قبول دارند. یک آیه را قبول ندارند. توجه ندارند که اینها به هم بند است. اگر از چهار تا لاستیک بود ماشین می‌رود. دو تا لاستیک باشد، دو تا نباشد، یعنی نمی‌رود. مثل اینکه بگویی: آقا سوزن را قبول دارم. نخ را قبول ندارم. خوب چیزی نمی‌دوزد. چیزی نمی‌دوزد. نامه‌هایی خدمت امام جواد آوردند. یکی از این نامه‌ها برای یکی از این واقفیه بود. منتهی ننوشته بود که چه کسی. امام تا نامه را دید گفت: این برای واقفیه است. من این را جواب نمی‌دهم. باز یک عده‌ای از شهر ری خدمت امام جواد رسیدند. در اینها یک آدم زیدی بود. زیدیه می‌گفتند: بعد از امام سجاد زید پسر امام سجاد است. آنها هم چهار امامی شدند. یک نفر زیدی همراه جمعیت خدمت امام جواد آمد، از شهر ری رفتند یک زیدی هم در بین آنها بود. امام جواد وقتی احوال همه را پرسید فرمود: این زیدی به ما عقیده ندارد. شما لازم نیست بنشینید. بیرون بروید. عقیده به ما ندارد.
8- استنباط احکام شرعی از آیات قرآن کریم
دزدی، دزدی کرده بود. گفتند: قرآن می‌گوید: «السَّارِقُ وَ السَّارِقَة» (مائده/38) دست مرد یا زن دزد را ببرید. گفتند: دست را از کل ببریم. یکی گفت: از آرنج! از اینجا دست را ببریم. یکی گفت: از مچ دست را ببریم. علمای درباری، اهل بیت، امام جواد، معتصم از امام جواد پرسید: شما چه می‌گویی؟ گفت: این چهار انگشتش را! گفتند: چرا؟ گفت: برای اینکه قرآن می‌گوید: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه‏» (جن/18) مساجد یعنی مسجد، یعنی محل سجده. محل سجده برای خداست. این دزد اگر خواسته باشد نماز بخواند، در نماز هفت جا باید روی خاک باشد یکی هم دو تا کف دست است و جای سجده مخصوص خداست. قران می‌گوید: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ» «مساجد» مسجد، جای سجده. جای سجده برای خدا است. پس این برای خدا است. شما دست او را، چهار انگشت از اینجا ببر. معتصم گفت: حرف امام جواد از حرف شما بهتر است. حرف امام جواد را گرفت. بعد علمای درباری گفتند: تو آبروی ما را ریختی. تو اینطور حرف اهل بیت را می‌‌گیری خوب برای ما دیگر آبرو نماند. بعد از آن هم کار به اینجا رسید که طراحی کنند، که امام جواد را شهید کنند. خدا قسمت کند انشا الله کاظمین، زیارت امام جواد یک دعا دارد بگویم. آن دعای امام جواد را بکنم. دعای امام جواد این است. «الهی أَرِنِی الْحَقَّ حَقّاً حَتَّى أَتَّبِعَهُ وَ أَرِنِی الْبَاطِلَ بَاطِلًا حَتَّى أَجْتَنِبَهُ وَ لَا تَجْعَلْهُمَا عَلَیَّ مُتَشَابِهَیْنِ فَأَتَّبِعَ هَوَایَ بِغَیْرِ هُدًى مِنْک ...» (بحارالأنوار/ج83/ص119) یعنی خدایا به من توفیق بده حق را حق ببینم. باطل را باطل، بعضی‌ها حق را باطل می‌بینند. بعضی‌ها باطل را حق می‌بینند. اینکه انسان حق را حق ببیند. باطل را باطل، خیلی‌ها کارشان غلط است، ولی خیال می‌کنند کارشان درست است. و لذا در قرآن سه تا «یَحْسَبُونَ» داریم. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون‏» (اعراف/30) خیال می‌کند راهش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَیْ‏ء» (مجادله/18) خیال می‌کند کسی است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون‏» (کهف/104) خیال می‌کند کارش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون»، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَیْ‏ء»، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون» «مُهْتَدُون، عَلى‏ شَیْ‏ء» یعنی گاهی آدم خیال می‌کند. این خیال می‌کند مثلاً کارش درست است. روز قیامت که پرده کنار می‌رود، «فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدید» (ق/22) چشمش آهن می‌شود. می‌گوید: اِ! من فکر می‌کردم درست است. حالا فهمیدم درست نیست. فکر کردم درست است، فهمیدم درست نیست.
خدایا به آبروی امام جواد در شناخت حق و باطل آنی ما را به خودمان واگذار نکن. معرفت ما را روز به روز نسبت به خودت و پیغمبرت و اهل بیت پیغمبر و قرآن روز به روز معرفت ما را، بعد از معرفت، مودت ما را، بعد از مودت اطاعت ما را شناخت، عشق، اطاعت ما را روز به روز نسبت به خودت و اولیائت بیشتر بفرما. قلب امام زمان را از ما راضی بفرما.      

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته» 


«سؤالات مسابقه»

1- کدام یک از پیامبران در کودکی به رسالت رسیدند؟
1) حضرت یوسف
2 ) حضرت عیسی
3) حضرت موسی
2- به کسانی که تا امام هفتم را قبول دارند، چه می‌گویند؟
1) زیدیّه
2) اسماعیلیه
3) واقفیه
3- اولین امامی که در سنّ کودکی به امامت رسید، چه کسی بود؟
1) امام جواد علیه‌السلام
2) امام باقر علیه‌السلام
3) امام هادی علیه‌السلام
4- در آیه 17 سوره لقمان، چه کسی مورد خطاب امر به معروف قرار گرفته است؟
1) پدر و مادر
2) معلم و مربّی
3) فرزند
5- امام جواد علیه‌السلام برای میزان قطع دست دزد به کدام آیه استناد کردند؟
1) السَّارِقُ وَ السَّارِقَة
2) وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّه‏
3) أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ

تفکر بسیجی درسهای از قرآن

بحث ما در آستانه‌ی روز بسیج پخش می‌شود. اهل جبهه و جنگ، جوان‌ها بعضی‌هایشان یادشان است که بسیج چه نقشی داشت. نسل نو کم و بیش بسیج را شنیده‌اند، من هم می‌خواهم یک بحثی راجع به بسیج امروز انشاءالله داشته باشم.
موضوع بحثمان: نگاهی به تفکر و رفتار بسیجی است.
بسم الله الرحمن الرحیم. تفکر و رفتار بسیجی! این خط کش را که عرض می‌کنم، حالا آن‌هایی که رفتند و شهید شدند، داشتند و جمع موجود هم خیلی‌هایشان دارند، کل امت ایران هم باید این فکر را داشته باشند. در دنیا همه‌ی کشورها قوای مسلح دارند. نیروهای مردمی هم دارند، افراد مسلح دارند، اما این بسیج ایران امتیازاتی دارد. مثل اینکه همه‌ی کشورها رئیس جمهور دارند، ما غیر از رئیس جمهور ولایت فقیه هم داریم. این امتیاز خیلی مهم است که مثلاً ببینیم فرق ما با دنیا چیست؟ یکی از نظر امیتازات اعتقادی است. سه رقم امتیاز داریم:
1-جلب رضای خدا، هدف هر بسیجی
* امتیازات اعتقادی! رضای خداوند! جاهای دیگر پول می‌گیرند و اسلحه می‌کشند و بمباران می‌کنند. کاری ندارند اصلاً ... دستور از مافوق است. خدا راضی است؟ خدا راضی نیست؟ قرآن می‌فرماید شما و دیگران فرقتان این است که آن‌ها تیراندازی می‌کنند، شما هم تیراندازی می‌کند، آن‌ها زخمی می‌شوند و شما هم زخمی می‌شوید، منتها شما برای رضای خدا و آن‌ها برای هوس مثلاً صدام! این رضای خدای یک امیتاز است برای ما!
- جنگ ما به خاطر محو شرک است. قرآن می‌گوید: برای محو شرک بجنگید.
- برای دفاع از خود است. اهدافی که ما داریم: دفاع از خود و یا مستضعفین و مظلومان!

برای تنبیه یاغی است. یاغی و گردن کلفت را تنبیه کنیم.
- برای ترساندن دشمن است. «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّه‏» (انفال/60)
- ایمان به امدادهای غیبی! این امیتازات اعتقادی است و خیلی هم مهم است. قصد آدم چه باشد... بارها من این مثال را زده‌ام. چاقوکش و جراح هر دو شکم پاره می‌کنند، منتها از چاقوکش پول می‌گیرند و به جراح پول می‌دهند. قصدهایشان فرق می‌کند. یک لیوان آب را به سه نفر می‌دهیم که بخورند. این مثال تکراری است. یکی نمی‌خورد می‌گوید با تو قهر هستم.چون با من قهر است آب از من نمی‌گیرد که بخورد. دومی نمی‌خورد می‌گوید چون عطش ندارم و میل ندارم. سومی نمی‌خورد، می‌گوید چهارمی تشنه‌تر است، به چهارمی بده! اولی نخورد قهر است. دومی نخورد، میل ندارد، سومی نخورد برای ایثار! می‌گوید چون دیگران تشنه‌تر هستند. ارزش با یک یا دو و یا سه است؟ سوم!
نیت بسیجی چیست؟ دنیا و نیت‌های دنیا را بگویم. 1- کشورگشایی! آمریکا در افغانستان چه کار دارد؟ در عراق چه کار دارد؟ کشورگشایی... 2- عیاشی! 3- تصرف در اموال! 4- قدرت‌نمایی! 5- فروش اسلحه... اصلاً ببینید نیت‌های جنگ در دنیا چیست، کشورگشایی است، خودنمایی است، تصرف در اموال است، فروش اسلحه است، دنیا به چه نیتی است، ما به چه نیتی هستیم؟ این امتیازات اول است.
* امتیازات فکری!
1- اصل مکتب! این برای ما مهم است. برای دین می‌جنگیم، چون خدا گفته است! الگوی شما کیست؟ الگوی من معصوم هستند، پیغمبر و اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، فرمانده‌ی کل قوا کیست؟ مجتهد عادل است. مجتهد عادل یعنی چه؟ عادل... اگر یک گناه رهبر انجام بدهد، از رهبری خودش می‌افتد. یعنی نیاز هم نیست که خبرگان، ایشان را عزل کنند. بارها خود ایشان هم این را فرمودند. فرمود اگر خلافی عمدی از من سر بزند، به طور خودکار، از رهبری می‌افتد، دیگر رهبر که هیچ، قاضی هم نمی‌تواند بشود، امام جمعه هم نمی‌تواند بشود، پیشنماز یک مسجد کوچک هم... ما اینقدر برنامه‌مان محکم است. یعنی اگر نمره‌ی بیست سوراخ شود و نوزده‌ونیم شود، از گردونه خارج است. دنیا می‌بینند که فرمانده کل قوایشان، جنایتکار است، در عین حال چون پول می‌دهد و زور دارد، باید بله قربان بگویند. زمان شاه هم قوای مسلح بله قربان می‌گفتند. فرق است بین بله قربان زمان شاه با بله قربان حالا! شاه فاسق بود. فقیه عادل است. شاه نظر شخصی‌اش را می‌گفت و باید بله قربان می‌گفتند. فقیه نظر شخصی‌اش را نمی‌گوید که بله قربان بگوییم، نظر اسلام را می‌گوید. هدف شاه رضای آمریکا بود. هدف فقیه رضای خداست. فرق می‌کند آدم بله قربان بگوید، بله قربان به عادلی که برای رضای خدا نظر اسلام را می‌گوید با بله قربان به فاسقی که نظر شخصی‌اش را برای رضای آمریکا می‌گوید. اینها فرق می‌کند.
2- انگیزه و عشق، امتیاز بسیجی
2- اصل دوم، اصل انگیره و عشق است. بسیجی... اصل عشق! انگیزه و عشق! افراد دیگر هر کاری می‌کنند، مسئله‌ی عشق نیست. فرق می‌کند یک کسی که از ترس نمره و به عشق نمره درس می‌خواند، با یک کسی که عاشق مطالعه است. در قرآن یک آیه داریم،‌ می‌گوید: مؤمنین «أَقامُوا» منافقین «قَاموا»، «أَقامُوا الصَّلاة»، «قامُوا إِلَى الصَّلاة» (نساء/142) فرق بین «أَقامُوا» و «قَاموا» چیست؟ «أَقامُوا» یعنی با عشق، «قَاموا» یعنی با کراهت! «قامُوا کُسالى‏» در حال کسالت نماز می‌خوانند. می‌فرماید: «وَ هُمْ کارِهُون‏» (توبه/54) کراهت دارد و با زور پول می‌دهد. این مهم است. یک دستور ذبح گاوی صادر شد، بنی‌اسرائیل بهانه گرفتند. گفتند این گاو سنش چقدر باشد؟ شکلش چطور باشد؟ هی بهانه گرفتند. اینکه می‌گویند بهانه‌های بنی‌اسرائیلی، به خاطر این است که برای این گاو... پیغمبرشان گفت یک گاوی بکشید و اینها هی نق زند. شکلش، جنسش، چی، چی، چی... آخرش قرآن می‌گوید: «فَذَبَحُوها» ذبح کردند، یعنی گاو را کشتند، اما پشت سر «ذَبَحُوها» می‌گوید: «وَ ما کادُوا یَفْعَلُون‏» (بقره/71) نخیر نکشتند. یعنی چه؟ کشتند نکشتند خوب این متضاد است. می‌گوید کشتند، اما چون انگیزه و عشق نداشتند، انگار نکشتند. شما اگر من می‌گویم: آب! شما اگر آب را آوردی و با نشاط به من دادی، می‌گویم: دست شما درد نکند، اما اگر با عصبانیت گفتی: بگیر! تا گفتی: بگیر! می‌گویم: آقا، برو اصلاً نمی‌خواهم! «ذَبَحُوها» قرآن می‌گوید. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «ذَبَحُوها» ذبح کردند، اما «وَ ما کادُوا یَفْعَلُون‏» انگار ذبح نکردند. یعنی در کار اگر نشاط نباشد، ارزش ندارد. بسیجی یک عشقی دارد، خودجوش است. فرق می‌کند چاهی که خودش آب داشته باشد، یا چاه خشکی که آب در آن بریزند. فرق می‌کند بین پخته و داغ! فرق بین پخته و داغ چیست؟ هر داغی سرد می‌شود،‌ اما هیچ پخته‌ای خام نمی‌شود. بسیجی پخته است. غیربسیجی خام است. البته وقتی هم می‌گویم بسیجی، مرادم آن‌هایی نیستند که فقط رسمی بسیجی هستند. من الان لباس بسیج نپوشیده‌ام، اما همه‌ی کارهایم بسیجی است. یعنی نه منتظر دعوتم، نه منتظر ابلاغم، نه منتظر اضافه کار هستم، نه منتظر مأموریتم، تمام کارهایی که من می‌کنم، هیچ کدام مأموریتی نیست. نمازی که شروع کرده‌ایم، تفسیری که شروع کرده‌ایم، زکاتی که شروع کرده‌ایم، هر کاری که کردم، فکر کردم که این کار لازم است خودم بلند شدم و آمدم! سی سال است که انقلاب شده است، ده سال قبل از انقلاب من فکر کردم که پزشک اطفال داریم چرا آخوند اطفال نداشته باشیم؟ خودم بلند شدم و در کوچه رفتم و در خانه‌ها را زدم و به بچه‌ها گفتم، بچه‌ها بیایید خانه ما چای هم به شما می‌دهم، شیرینی هم به شما می‌دهم، به شما قصه می‌گویم. بسیجی یعنی باید چاه خودش آب داشته باشد. همینکه دیدیم این کار مشکل است، بپریم پایین، ماشین افتاد در جوب، بکشیمش بالا! آقا به بنده ابلاغ نشده است. طبق ماده فلان از تبصره‌ی فلان، بابا ابلاغ چیست؟ این مسلمان گیر کرده است. بلند شو! بسیجی یعنی چاهش آب دارد. یعنی جوش دارد و خودش از درون می‌جوشد. و خیلی‌ها هم لباس بسیجی هم نپوشیدند، الحمدلله دارند. ایران ما بدنه‌اش بسیجی است. حالا چه آرم بسیج داشته باشد، چه نداشته باشد. یعنی غیرت دارد! اگر یک مظلومی را دید، بی‌تفاوت نمی‌گذرد. چون اگر بی‌تفاوت رد شود، مرده است. حدیث داریم دو رقم مرده داریم، مرده‌های افقی که در قبرستان هستند و مرده‌های عمودی، که در خیابان راه می‌روند، اما بی‌خاصیت هستند. آدمی که در مقابل معروف و منکر، در مقابل خیر و شر بی‌تفاوت باشد، حدیث داریم: «فَهُوَ مَیِّت» این مرده است، منتها «بَیْنَ الْأَحْیَاء» (التهذیب/ج6/ص181) «مَیِّت بَیْنَ الْأَحْیَاء» یعنی چه؟ یعنی مرده‌ی عمودی! اصل یک: مکتب! اصل دو: عشق به شهادت!
3- مردم یاری و مردم داری در تفکر بسیجی
3- اصل سوم: مردمی بودن! این مردمی بودن خیلی ارزش است. خدا به پیغمبر می‌گوید، پیغمبر سه شرط باید داشته باشد، از مردم باشد، در مردم باشد، با مردم باشد. از مردم «رَسُولاً مِنْهُم‏» (بقره/129) در مردم « رَسُولا فیهِمْ» با مردم «وَ الَّذینَ مَعَه‏» (فتح/29) هر سه مورد در قرآن آمده است. «رَسُولاً مِنْهُم‏»، «رَسُولا فیهِمْ»، «وَ الَّذینَ مَعَه‏»! «مِنْهُم» یعنی چه؟ شما بگویید یعنی چه؟ منهم یعنی... فیهِمْ یعنی... مَعَه یعنی... بسیجی این خصلت‌ها را دارد. از مردم است، در مردم است و با مردم است. مردم یار و مردم‌دار است. مردم‌داری و مردم‌یاری!
من یک وقت دیگری هم گفتم. الان این بسیجی که در مساجد هست، بیایند و حساب کنند که این بسیج در این مسجد... خوب البته یک جاهایی امنیت است که شغل اولمان است. اما الان که جنگی الحمدلله نیست، چه کنیم؟ نگاه کنیم که در این منطقه افرادی که در درس شکست خورده‌اند، بچه‌هایی که از نظر علمی عقب هستند، ببینیم چند نفر هستند، اساتید و معلمینی که حاضرند روزی یک ساعت درس بدهند، ببینیم چند نفر هستند، یک برنامه‌ریزی کنیم، کلاس‌های تقویتی بگذاریم. در تابستان به بچه‌ها کمک علمی کنیم. زمستان برف می‌آید، چند نفر پیرمرد و پیرزن در این منطقه هستند که نمی‌توانند بروند و در صف نانوایی بایستند، بیست تا نان بگیریم و برویم در خانه‌شان بدهیم و بعد هم پولش را بگیریم. این کارها را نگویید: به ما چه؟ مگر نوکرش هستیم؟ چشمش کور بچه‌هایش پولدار هستند، در فلان شهر هستند، خارج هستند، داخل هستند، به من چه! نگو به من چه! هر خدمتی به مردم بکنیم، به نسلمان خدمت می‌شود. «تنصُر، یَنصُر» کمک کن، کمک می‌شوی! مردمی بودن!
4- سادگی و بی‌آلایشی! یکی از امتیازات بسیج سادگی‌اش است. سادگی از امتیازاتش است. حالا! همین چفیه را... یک چفیه به من بدهید. همین... این علامت بسیجی‌هاست. این الان... خصوصیات این چیست؟ این چون با بسیجی‌ها بوده است، این هم بسیجی شده است. چطور؟ یعنی نگاه کنید. اول اینکه چقدر کار از این برمی‌آید. روسری هست. گاهی آفتاب می‌آید، تر می‌کنند و بر سرشان می‌اندازند. ساک هست و چیزهایشان را در آن می‌گذارند، گاهی دشمن را می‌گرفتند، ما در فیلم ها دیدیم، و هیچ چیزی نداشتند، با همین دست‌های دشمن را می‌بستند. گاهی دست می‌شکست، این را گردن می‌کردند، دستشان را به گلو آتل می‌کردند. گاهی آفتاب در سنگر می‌آمد، این را مثلاً استفاده‌ی پرده می‌کردند. گاهی به کمرشان می‌بستند. گاهی شال گردن بود. گاهی بادبزن می‌کردند. گاهی ظرف غذا و چیزی را برمی‌داشتند و در آن می‌گذاشتند. ظرف غذا بود. مثل ساک! گاهی اهرم بود. می‌گفت: بگیر! بکش بیرون! یعنی سرش را دست کسی می‌دادند، مثلاً از گودی می‌کشیدند بالا! یعنی به حالت طناب از آن استفاده می‌کردند. گاهی تب کرده بود، خیس می‌کردند و روی سرش می‌گذاشتند، تب برش بود. گاهی ماسک بودف مثلاً‌ حالا هوا چیز بود، یا جلوی خاک استفاده ماسکی از آن می‌کردند. گاهی حمام می‌رفتند، حوله‌اش می‌کردند. گاهی اشک می‌ریخت، اشک‌هایش را پاک می‌کرد. گاهی دیگ می‌خواست بلند کند، دستگیره‌اش می‌کرد. گاهی... یعنی ببینید این خیلی هم بی‌ادعاست. می‌خواست نماز بخواند، فرشش می‌کرد و سجاده‌اش می‌کرد. سجاده و فرشش می‌کرد. نه رنگش عوض شد، نه ادعا دارد، ارزان است، در دسترس است، این خاصیت... خاصیت بسیجی این است. یعنی آدم‌های ارزان، در دسترس، بی‌ادعا، همه‌کاره، مفید، این است. تازه یک هماهنگی بین ما و فلسطین است. این آرم بسیج است. اسلام طرح‌هایش ارزان است، مثلاً می‌گوید وقتی می‌خواهی نماز بخوانی، مهر کربلا بهتر است، اول اینکه اگر با مهر کربلا نماز بخوانی، نمازت قبول می‌شود. اگر مهر کربلا نباشد، هر جا هواست جمع باشد، قبول می‌شود، اما اگر حواست پرت شد، آن قسمتی از نماز که هواست پرت است، قبول نمی‌شود. اما مهر کربلا که داشته باشی، آن قسمت‌هایی را هم که هواست پرت است، خدا به خاطر امام حسین، قبول می‌کند. این خاصیت مهر کربلاست. بعد هم در مهر کربلا امامت در آن است، امام حسین! عصمت در آن است، شهادت در آن است. مهر امام حسین به ما می‌گوید که هر رقم فشار هم بر شما آمد، تسلیم نشوید! محاصره‌ی اقتصادی بود. در کربلا بزرگترین محاصره‌ی اقتصادی بود. آب برای علی‌اصغر پیدا نمی‌شد. محاصره‌ی نظامی بود. در کربلا سی‌هزار نفر دور هفتاد و دو نفر را گرفتند. محاصره‌ی اقتصادی، محاصره‌ی نظامی! این‌ها پیام دارد. بنابراین حالا چه این را گردن بیاندازیم، چه این را گردن نیاندازیم، بنده این را تا حالا گردن نیانداختم، مگر یک وقتی در جبهه‌ها! ولی این بوسیدنی است، یعنی من باید این را ببوسم، چون یک چیزی است پر کار، ارزان و بی‌ادعا! این آرممان است. بسیجی حالتش سادگی و بی‌آلایشی است. این هم یک اصل است. البته اگر شد اتاق فلان و تلفنچی و دنگ‌ و فنگ و فلان، ما آن اصل را از دست داده‌ایم، ما هر چه به سمت اداری برویم، خراب می‌شویم، کارهایمان هر چه رنگ دولتی‌اش پررنگ بشود، رنگ مردمی‌اش کمرنگ می‌شود. همینطور که هستید، باشید. از دولت استفاده بکنیم، اما به دولت تکیه نکنیم. خودمان روی پای خودمان باشیم. دولت کمک کرد! الحمدلله! اگر هم کمک نکرد، خودمان، جوهر خودمان یک چیزی است. این خودش یک چیزی است دیگر! حالا... بسیجی... اصل مردمی بودن!
4- جایگاه ولایت فقیه در تفکر بسیجی
5- اصل ولایت فقیه و مطیع رهبر بودن! اینکه نه جلو بیافتیم و نه عقب! امام فرمود: جنگ! جنگ! تا رفع کل فتنه! یک مرتبه فرمود: من جام زهر را می‌نوشم، به خاطر اسلام! آن چیز 598 چی بود اسمش؟ قرارداد را من قبول می‌کنم، و اگر هم آبرویی دارم، آبرویم را هم در راه خدا می‌دهم. یک مرتبه وقتی ما شنیدیم، گفتیم فردا چه می‌شود؟ این‌هایی که یک عمری جبهه بودند و جوان دادند، حالا یک مرتبه امام صلح را پذیرفت، یک مرتبه دیدیم، بسیج گفت، ارتش گفت، سپاه گفت، همه با هم گفتند: هر چه امام بگوید. چشم! برو! چشم! ایست! ایست! اصلاً افرادی که با ایست نایستند، با برو نروند، از این افراد قرآن انتقاد می‌کند، می‌گوید که: به ایشان می‌گوییم... آیه‌اش در ذهنم بود، الان از ذهنم پرید! یک آیه‌ای است که ترجمه‌اش این است. در سال چهار ماه جنگ تعطیل است، یک ماه جدا، ماه رجب! سه ماه هم به هم چسبیده است. ذی‌القعده و ذی‌الحجه و محرم!  یک نود روز به هم چسبیده و یک ماه هم جدا! این چهار ماه جنگ تعطیل است. عده‌ای می‌گفتند بابا حالا دستمان گرم شده است، بگذار حالا در بحبوحه‌ی جنگ هستیم، بگذار تمامش کنیم، پایین و بالایش می‌کردند. می‌گفتند الان می‌جنگیم، عوض این ده روزه، ده روز دیگر مثلاً تعطیل می‌کنیم. می‌خواستند جابجا کنند. «إِنَّمَا النَّسی‏ء»‌ آیه‌اش یادم آمد، «إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْر» (توبه/37) «النَّسی‏ء» همانی است که ما می‌گوییم نسیه! نسیه یعنی فعلاً جنس را بده، پولش را بعداً! این را نسیه می‌گویند. فعلاً حالا بجنگیم، به جای رجب یک ماه دیگر تعطیل می‌کنیم، «إِنَّمَا النَّسی‏ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْر» یعنی کسانی که وقتی می‌گوییم: ایست! نمی‌ایستند، می‌گویند حالا بجنگیم و عوض این یک ماه، یک ماه دیگر تعطیل می‌کنیم، این کفر است. «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ» (بحارالأنوار/ج84/ص66) در زیارت جامعه داریم که ای اماما! ما نه جلوی شما می‌رویم و نه عقب! بسیجی یعنی تسلیم. امام به یک کسی دعایی گفت، گفت این دعا را بخوان، امام یاد داد گفت: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ» این آقا گفت: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار» امام فرمود: أَبْصَارش را ما نگفتیم. آنچه را که من گفتم، بگو! «یُحْیِی وَ یُمِیت‏» ایشان گفت: «یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی‏» فرمود: چرا اضافه می‌گویی؟ جبرئیل که نازل می‌شد آیه بخواند، گاهی پیغمبر پیش پیش می‌خواند‌، آیه نازل شد، دو بار هم آیه نازل شد، یکی گفت: «وَ لا تَعْجَل‏» (طه/114) عجله نکن! «لا تَعْجَل‏» به پیغمبر گفت. جلو نیافت. یکی گفت: «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَک» (قیامت/16) این‌هایی که می‌خوانم عربی است، می‌فهمید دیگر! عربی آسان‌ها را که می‌فهمید دیگر. «لا تُحَرِّکْ» یعنی حرکت نده، «لِسانَ» یعنی زبان! «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَک» یعنی زبانت را جلو نیانداز، «لا تَعْجَل‏» یعنی عجله نکن. بسیجی باید تابع فرمان باشد. اول انتخاب کند که رهبرش کیست. وقتی فهمید رهبرش یک مجتهد عادلی است که از روی هوی و هوس حرف نمی‌زند، دیگر هر چه گفت، چشم! خوب! اصل ولایت فقیه! اصل سادگی!
6- اصل خادم بودن، به جای حاکم بودن! بسیجی خادم است، بگوید حالا چون ما در جبهه بودیم، حالا یک فرمانداری، بخشداری، بالاخره مزد اینهمه که ما در جبهه بودیم، حالا یک پستی به ما بدهید، یک مدیر کلی، یک معاون وزیری، وکیلی... در ذهن بسیجی، تفکرش، خادم بودن است، نه حاکم بودن! به قول شهید مظلوم بهشتی، می‌گفت: ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگاه قدرت!
7- اصل عبادت! دنیا همه جا قوای مسلح دارد، اما مناجات‌های بسیجی، دعای عرفه‌اش، اعتکافش، مناجات‌هایش، نماز شبش، این امتیاز بسیجی عبادت است. خدا نکند یک وقتی در مسجد، آقا سر نماز باشد، پایگاه مقاومت بسیج، چراغش روشن باشد. تمام مساجدی که پایگاه مقاومت بسیج است، لحظه‌ی نماز، چراغ خاموش و همه بروند و اقتدا کنند. اصلاً بسیج... اصلاً مملکت را برای نماز می‌خواهیم، اگر آقا نماز بخواند و ما در اتاق مسجد در حال حرف زدن باشیم، معلوم می‌شویم که از خط دور شده‌ایم، ارزش ما به عبادتمان است. تفنگ و اسلحه و مسلسل و اف‌14 و اف16 و اف5 و نمی‌دانم، پادگان و پسرو پیشرو در همه‌ی دنیا هست، آن چیزی که ما داریم و آن‌ها ندارند تعبد و عبادت است. اصل عبادت!
8- اصل ایثار! نمی‌خوابد که مردم بخوابند. نمی‌خورد که مردم داشته باشند و بخورند. ایثار می‌کند.
9- قابل الگو شدن! بسیج قابل الگو شدن است. امام فرمود ما هسته‌های بسیج را باید در تمام کره‌ی زمین راه بیاندازیم. نه اینکه یعنی ما در کار کشورها دخالت کنیم، اصلاً وقتی ما بسیج شدیم، خود سید حسن نصرالله و بچه‌های لبنان خودشان از ما الگو می‌گیرند. یعنی بسیج یک قدرتی است قابل الگو شدن! ما خیلی الان در دنیا مطرح هستیم.
خوب! اصول عملی! اینها اصول تفکرات بود، یعنی اعتقادات را گفتیم. اصل مردمی را هم چند موردش را بگویم. اصل مکتب، اصل عشق، اصل مردمی بودن، اصل ولایت فقیه، اصل سادگی، اصل خادم بودن نه حاکم بودن، اصل عبادت، اصل ایثار، اصل گرایش و حمایت از مستضعیفن، اصل قابل الگو بودن... حالا اصول عملی‌اش را هم بگویم. در عمل بسیجی باید چگونه باشد؟ اینها را نمره بیست‌هایش را می‌گویم. ما باید خودمان را به این نمره‌ها برسانیم. هر کدام هستید خوشا به حالتان، هر کدام که نیستید، این دو سه نمره‌ای را که کم دارید، برسانید.
5- جایگاه بسیج در سازندگی کشور
1-  این بسیج سازندگی، همین که بچه‌های بسیج تابستان‌ها می‌روند، در مدارس و مساجد و این گروه‌هایی که از دانشگاه، از دانشگاه‌ها، از طلاب، از بسیجی‌ها... این بسیج سازندگی خیلی کار خوبی است. خدمت‌رسانی است. کار ذوالقرنین است. ذوالقرنین از اولیای خدا بود، رفت یک جایی و به مردم گفت: مشکلاتتان چیست؟ گفتند دو گروه یأجوج و مأجوج به ما حمله می‌کنند، اگر می‌شود ما یک پولی بدهیم و یک سد برای ما بساز! گفت پول نمی‌گیرم، اما کمک کنید و نیروی مردمی هم به من کمک کند، من برای شما سد می‌سازم. سد ذوالقرنین! این حالت ذوالقرنینی است.
2- چابکی و سرعت عمل! سرعت عمل هم خودش یک عملی است که آدم چابک باشد. پیغمبر ما در جبهه سر نماز بود، وقتی می‌خواست برود مکه، مردم مکه هنوز بت‌پرست بودند، جلو آمدند و گفتند نمی‌گذاریم در شهر بیایید. خوب پیغمبر هم از مدینه با جمعیت آمده بودند، کفار هم آمدند و صف کشیدند و گفتند نمی‌گذاریم بیایید. هنوز مکه دست بت‌پرست‌ها بود. بالاخره ظهر شد، پیغمبر رفت سر نماز، همه‌ی مسلمان‌ها هم اقتدا کردند، این رئیس کفار نگاهی کرد به جماعت گفت: عجب! ما بیخود با این‌ها دعوا می‌کنیم. این‌ها دفعه‌ی بعد که می‌روند نماز بخوانند تا سجده هستند، همه را به رگبار می‌بندیم. ما در سجده این‌ها را به رگبار می‌بندیم، کلک اسلام کنده شده است. ببینید چطور همه سر نماز رفتند. این در ذهنش آمد که مثلاً برای نماز عصر طراحی کند. فوری آیه نازل شد و طرح دشمن را خدا به پیغمبر القاء کرد. فرمود پیغمبر این رقمی نماز نخوان! عصری که می‌خواهی نماز بخوانی، یک عده نماز بخوانند، اجازه بدهید من از روی خود آیه بخوانم، یک صلواتی بفرستید. سوره‌ی نساء آیه 102 می‌فرماید: «وَ إِذَا کُنتَ فِیهِمْ» پیغمبر وقتی می‌خواهی نماز بخوانی، «فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَوةَ فَلْتَقُمْ طَائفَة» دویست نفره اقتدا نکنند. یک طایفه! مثلاً صد تا اقتدا کنند، این صد تا هم با اسلحه، شمشیر باشد با شمشی اقتدا کنند، آن صد تا هم شیفت بدهند. آخر نمازشان شکسته بود، نماز مسافر شکسته است. وقتی بحول الله گفتید، برای رکعت دوم، شما که پشت پیغمبر رکعت اول را اقتدا کردید، تند تند حمد و سوره‌تان را بخوانید، رکوع، سجود و سلام، جای شیفت آن‌ها بدوید، آن‌هایی که سر پست هستند، بیایند و به رکعت دوم اقتدا کنند. آیه‌اش این است. «وَ لْتَأْتِ طَائفَةٌ أُخْرَى‏ لَمْ یُصَلُّواْ فَلْیُصَلُّوا» آن صدتایی که اقتدا نکردند، به رکعت دوم خودشان را برسانند، یعنی چه؟ یعنی تقسیم برای تخم مرغ و کود شیمیایی و آهن نیست. در عبادت هم باید تقسیم بشوید. اگر پدر نماز مغرب می‌رود، نماز عشایش را تند بخواند و برود در مغازه، پسرش نماز عشاء برود. نه اینکه در خیابان هر چه پیر است، برود مسجد، هر چه جوان است، در خیابان باشد. یعنی باید شیفت عوض بشود. چابکی که باید بتواند سرباز مسلمان، بتواند در یک رکعت شیفت عوض کند.
3- بی‌توقع! ما سروان هستیم، یا سرهنگ هستیم، توقع نداشته باشد.
6- رعایت نظم و انضباط در کارهای بسیج
4- نظم! گاهی وقت‌ها یک توهینی به شما می‌کنند، این توهین‌ها را هم خود شما گاهی دامن می‌زنید. مثلاً می‌گویید من بسیجی بی‌ترمز هستم. اصلاً بی‌ترمز بودن کار غلطی است. کلمه‌ی بی‌ترمز یعنی چه؟ این کلمه را هم شنیده‌ام، هم دیده‌ام که خود بسیجی‌ها به هم می‌گویند. این کلمه باید حذف بشود. ما نظم داریم، خدا دوست دارد، «یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا» (صف/4) در قرآن تنها کلمه‌ای که دو سوره به نامش است، کلمه‌ی نظم است. یک سوره داریم «صف» یک سوره داریم «صافات»‌. صف و صافات یعنی نظم. هر سوره‌ای یک اسم دارد، ولی مسئله‌ی نظم، دو سوره به اسم نظم است.
5- استقلال! روی پای کسی نیست. بازوی مردم است. بازوی مکتب است، بازوی رهبر است. بازوی ملت است.
7- حضور بسیج در همه‌ی صحنه‌های جامعه
6- انسجام! «کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص‏» (صف/4) تمرین بسیجی حضور در نماز جماعت است. قدقامت الصلوة همه حاضر می‌شوند. اسلام برای اینکه همه‌ی مردم، یک رگ بسیجی داشته باشند، تا می‌گوید قدقامت الصلوة همه جمع می‌شوند. این حضور در صحنه و آماده باش به یک سو و با یک زبان برای یک خدا... البته عرض کردم، بسیجی فقط جبهه رفته‌ها نیستند، جبهه رفته‌ها سران بسیج هستند، تمام کسانی که سه شرط داشته باشند، بسیجی هستند، دلسوز، غیور و خدوم به اسلام و انقلاب! استاد دانشگاه است، دانشجو است، زن خانه‌دار است. اما دلسوز است. بی‌تفاوت نیست. خادم است. غیور است. علامت بسیجی بودن این است. منتها کسانی که رسمی هستند و لباس پوشیدند و اسلحه به دستشان است، آن‌ها یک قدم جلوتر هستند. اما حالا بنده ممکن است اسلحه بلد نباشم، اما خدمت به جامعه بکنم و علامت بسیجی این است، غیرت داشته باشد، از مکتب و وطن و رهبر و مردم حمایت کند، این علامتش است. خوب البته مردم ایرانی که پای تلویزیون نشسته‌اید، وقتی می‌گویم بسیج یک وقت نگویید آقا! ما یک بسیجی داریم که صدای اذانش ما را اذیت می‌کند، نوار عزاداری می‌گذارد و نمی‌گذارد که ما بخوابیم، یک بسیجی داریم که طوری رانندگی می‌کند که آدم دلش فرو می‌ریزد. اگر افرادی از بسیج بی‌وقت صدا گذاشتند، عرض کردم فقط شما آنجایی که حق داری داد بزنی، صدای اذان است. نمی‌شود گفت که چون من بسیج هستم، نوار قرآن بگذارم، بابا قرآن می‌خواهی در خانه‌ات بگذار! به چه دلیل شما نوار قرآن در میدان می‌گذاری و مردم از خواب بیدار می‌شوند؟ یک بار دیگر می‌گویم: بسم الله الرحمن الرحیم. به فتوای همه‌ی علماء قبل از اذان احدی حق ندارد کسی را از خواب بیدار کند. صرف اینکه شما بسیجی هستی، میدان را گرفته‌ای و یک چادر زده‌ای، بی‌وقت مداحی می‌کنی، بابا این کار را نکنید. خدا رحمت کند آیت الله العظمی فاضل لنکرانی را! قبل از رحلتش خانه‌اش رفتم، گفت: دیشب تا صبح سوختم، گفتم: چه شد؟ گفت این الغوث الغوث پدر من را درآورد. بابا من مریض هستم. این مسجد محله می‌خواهی بگویی الغوث به مردم چه الغوث الغوث؟ گاهی وقت‌ها بسیجی‌هایی این کارها را می‌کنند، این کارها را باید نکنیم. عزت عزیزتان را با یک... عسل مصفا را با یک مگس خرابش نکنید. یا رانندگی! رانندگی‌مان باید خیلی... ما آن چیزی که از بین می‌رود، یک حرکاتی است از بعضی از بچه‌ها! این حرکات ریز اگر برطرف شود، بسیجی شرفمان است، عزتمان است، حق به گردن ما دارد، اصلاً خوابی که راحت ما می‌کنیم، به خاطر قوای مسلح است. حالا چه ارتشش، چه سپاهش، چه بسیجش و چه نیروی انتظامی‌اش! به هر حال شما به گردن اسلام حق دارید، اسلام به گردن شما حق دارد، مواظب این ریزه‌کاری‌ها باشید.
خدایا! کشور ما را، رهبر ما را، امت ما را، مرز ما را، انقلاب ما را، قوای مسلح ما را، بسیج ما را، ناموس ما را، نسل ما را، آبروی ما را و هر چه که به ما داده‌ای، در پناه حضرت مهدی(عج) حفظ بفرما!

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

«سؤالات مسابقه»

1- آیه 142 سوره نساء بیانگر ویژگی نماز چه کسانی است؟
1) مؤمنان
2 ) منافقان
3) اهل کتاب
2- قرآن، رابطه‌ی پیامبر با مردم را چگونه می‌داند؟
1) در میان مردم
2) با مردم
3) هر دو مورد
3- در اسلام، در هر سال چند ماه جنگ حرام است؟
1) چهار ماه
2) دو ماه
3) شش ماه
4- چه کسی برای جلوگیری از هجوم اشرار به مردم، سدّ دفاعی ساخت؟
1) حضرت خضر
2) ذوالقرنین
3) حضرت یوسف
5- دستور قرآن برای اقامه نماز به هنگام ترس از دشمن چیست؟
1) ترک نماز جماعت
2) حضور همه در نماز جماعت
3) تقسیم نمازگزاران در جماعت